استراتژی سازمان
استراتژی را به اعتبار معنی کلمه می توان سوق دادن، گسیل داشتن، فرستادن، بردن و پاییدن بیان داشت. گمان می رود این کلمه عطف به دانش و هنر یک ژنرال قدیمی یونانی به نام استراتگوس ( Strategos ) به کار برده شده است. در بعضی از منابع لاتین ، استراتژی از مفهوم استرتیوم یا Stratum و به معنای راه و مسیر بیان شده است. علی رغم اختلاف در ریشه کلمه با یک نگرش کلی می توان گفت : هر دو تعریف مفاهیم مشترکی را در بر دارند که این نکته نشان دهنده صحت و اتفاق آن است.
استراتژی بعد از نیمه اول قرن بیستم میلادی جای خود را در داخل علوم اجتماعی در حیطه اقتصاد باز کرد . تا این تاریخ هرچقدر هم در بعضی از آثار نویسندگان به مفهوم استراتژی برخورد شده است، اما استراتژی در معنای اقتصادی برای اولین بار از طرف دو شخصیت علمی به نام نیومن و مورگنسترن که هم اقتصاددان و هم ریاضی دان بودند، به کار برده شده است. نیومن و مورگنسترن، استراتژی را از جهت اقتصاد فردی بررسی نموده و سعی کردند شگرد های دو بازیکن را که تلاش می کنند بر طرف مقابل برتری یابند به طور منظم و سیستماتیک بیان کنند. در اینجا فرض بر این بود که بازیکنان شیوه های عملکرد رقیبان را به طور کامل می دانند و می توانند تصمیماتی بگیرند که برخورداری از شیوه های پیروزی را حداکثر می کند. چنانچه در شطرنج، بازی تحت شرایط کاملا مشخصی است. هرچند این فرضیه در رویداد های اقتصادی و اجتماعی قابل قبول نیست، ولی تئوری بازی، به لحاظ قرار گرفته و بنیان تشکیل دادن استراتژی در علوم اجتماعی کمک شایانی نموده است.
استفاده از مفهوم استراتژی در حیطه سازمان و مدیریت در نیمه دوم قرن بیستم میلادی آغاز شده است. در اینجا هم با همان منطق ، استراتژی این معنا را بیان می دارد که به منظور فراهم آوردن امکان برتری یافتن بر رقبای سازمان روابط خود با محیط را سامان داده و منافع خویش را در جهت هدف به حرکت می آورد، اما تا به حال راجع به این موضوع چنین همفکری وجود نداشته است . از سوی دیگر به خاطر توجه و اهمیت دادن استراتژی به روابط بین سازمان و محیط، افزایش نا معلومی به سبب تغییر یافتن مداوم محیط و متنوع شدن وظایف سازمان و پیچیده گشتن دیدگاه های متفاوت نویسندگان درباره این موضوع و همچنین به خاطر علل بسیاری از این قبیل، تعریفی که مورد قبول عامه واقع شود، هنوز برای این موضوع انجام نگرفته است. علاوه بر این در زمینه این که استراتژی روابط بین سازمان ها و محیطش را تنظیم می کند بین دیدگاه ها تفاوتی وجود ندارد.
تعریف استراتژی
بنا به نظر آنسف استراتژی صاف، یک حرکت و یا یک سری حرکت های معین سازمان است. به عنوان مثال مانند یک برنامه توسعه محصول که سازمان آن را تعقیب می کند. استراتژی کلی و یا مختلط هم نشان دهنده یک قاعده تصمیم گیری آماری است مبنی بر اینکه سازمان در یک وضعیت معین کدام نوع از استراتژی صاف را انتخاب خواهد کرد. آلفرد چندلر استراتژی را به عنوان تعیین آماج و هدف های دراز مدت در سازمان و برای تحقق پذیری این آماج تخصیص دادن منابع مورد نیاز و آماده کردن برنامه های فعالیتی مناسب تعریف می کند. آنتونی تعریف مشابهی را ارائه کرده است: تصمیم گیری در مورد سیاست های مربوط به اهداف سازمان و تغییرات در آن اهداف، منابع مورد استفاده در آنها، تعیین ویژگی های این منابع و توزیع و کاربرد آن ها. یک تعریف کوتاهتر در همان معنی محتوی را (( تایلس Tilles )) ارائه کرده است. استراتژی مجموعه کاملی از سیاست و اهداف معین و مشخص یک سازمان است. بنا به نظر اندروز استراتژی نامی است که به آماج، هدف و تمامی وظایف و برای تحقق بخشیدن به این ها به روش های لازم داده می شود؛ مبنی بر اینکه سازمان کدام کار را انجام می دهد یا می خواهد انجام دهد، چه نوع سازمانی است و یا می خواهد باشد را تعریف کند. هافر و شندل هم استراتژی را به عنوان فعالیت های تأمین کننده هماهنگی بین منابع داخلی و قابلیت های سازمان با فرصت و تهدید های محیط بیرونی تعبیر می کنند. تعریف دیگر استراتژی را به عنوان برگزیدن برنامه های فعالیتی لازمه برای رسیدن به آماج و هدف های اطلی سازمان و تخصیص منابع در رابطه با محیط سازمان بیان می کند.
با بررسی دقیق این تعریف مشاهده می شود که در مورد محتوی کلی استراتژی یک درک کلی وجود دارد. ولی بعضی وقت ها تفاوت نیز میانشان دیده می می شود. برای مثال (( آنسف )) استراتژی را جدای از اهداف سازمان بررسی کرده است. بنا به نظر او استراتژی در کل، روش تصمیم گیری با اطلاعات نافص با وجود ریسک و نا مطلوبی است. در معنای دقیق تر ، طرز حرکت مشخص شده برای تحقق بخشیدن به یک هدف اصلی است. چندلر و اندروز هنگامی تعریف استراتژی ، این هدف و استراتژی را با هم بررسی کرده اند و آن دو را به عنوان یک فرایند دراز مدت به شمار آورده اند. بنا به این رویکرد، استراتژی یک فرایند دراز مدت است که موفقیت های گذشته سازمان، وضعیتی که در آن قرار دارد و در آینده چه جیزهایی انجام خواهد داد را در بر می گیرد. آنتونی و تایلس هم همراه با پذیرفتن همین رویکرد، استراتژی را به عنوان مجموعه ای از اهداف و سیاست ها در نظر آورده اند. هافر و شندل هم در تعریف خود روابط بین سازمان و محیطش را در اولویت قرار داده اند. در اینجا، استراتژی به عنوان اهداف و ابزار ها ( فعالیت ها و منابع لازم برای رسیدن به اهداف ) مورد بررسی قرار می گیرد. بنا بر این استراتژی را به عنوان تجزیه و تحلیل روابط بین سازمان با محیط خویش ، تعیین مسیر و اهداف سازمان، تثبیت فعالیت هایی که آن ها را تحقق خواهد بخشید و تنظیم دوباره سازمان با تخصیص منابع مورد نیاز می توان تعریف کرد.
در این تعریف استراتژی به عنوان مفهومی متفکرانه است که تأیید می کند سازمان باید در کدام حیطه ها فعالیت کند، به کدام اهداف با کدام وسیله ها برسد و از کدام قالب های رفتاری متابعت کند، زیرا در مفهوم کلی سمت و سوی سازمان، اهداف قابل سنجش و در رابطه با آن ها وسایل و روش ها از ویژگی های تعیین کننده استراتژی هستند.
محیط بیرونی به عنوان عامل شکل دهنده ویژگی های تعیین کننده استراتژی هستند. محیط بیرونی به عنوان عامل شکل دهنده ویژگی های تعیین کننده، اساس و بنیان استراتژی به شمار آمده است، زیرا رفته رفته محیط بیرونی به گونه ای فزاینده تغیر می کند به سبب وابستگی متقابل سازمان با محیط، تغییر و انطباق سازمان با محیط ضرروری می سازد. به علاو توضیح تنظیم دوباره سازمان که در تعریف آمده است برای تأکید و گوشزد کردن ویژگی دیگری است که در رابطه با استراتژی وجود دارد، زیرا استراتژی به عنوان یک ابزار کمکی برای سازمان است که تغیرات حاصله از محیط را به صورت طرحی سازنده در می آورد ، به همین سبب یک استراتژی نوین، می تواند تغییر رفتار های جاری و روابط بین کارکنان را ضروری بسازد که این نیز نشان دهنده تجدید و توسعه در ساختار ، سیاست و فرایندهاست. بالعکس ، به سبب بوجود آمدن بی کفایتی و نقص در این عوامل یک مشکل استراتژیک به میان خواهد آمد.